جدول جو
جدول جو

معنی ارس کین - جستجوی لغت در جدول جو

ارس کین
آرنج
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارکین
تصویر ارکین
(پسرانه)
آزاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گرم کین
تصویر گرم کین
آنکه کینه ای سخت دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارشکین
تصویر ارشکین
رشکین، دارای رشک وحسد، حسود، باغیرت
فرهنگ فارسی عمید
آرنج. مرفق. در نصاب طبری آمده: السکین بود مرفق و دست بال
لغت نامه دهخدا
(خِ کَ)
زمینی که خرس آنرا کنده و مأوای خود ساخته است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
از امرای مسعود غزنوی. رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 572 و 573 شود، دل تافته و بی قرار گردیدن، اندوهگین گردیدن برای کسی یا چیزی، تباه شدن جگر و سوخته و اندوهگین شدن از درد. (منتهی الارب). سوخته شدن از درد و اندوه. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، درجستن اسب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رکن. ستونها، مستمندان. فقیران.مساکین. درویشان. مردان و زنانی که قدرت بهیچ چیز نداشته باشند. (غیاث) : فضلۀ مکارم ایشان (توانگران) به ارامل و پیران و اقارب و جیران رسیده. (گلستان)، جمع واژۀ ارموله. رجوع به ارموله شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ)
کرسی ناحیۀ رن سفلی، در کنار ایل، دارای 5649 تن سکنه. ناحیۀ مزبور شامل 4 کانتن و 50 کمون و 66895 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
شهری است به اسبزار در خراسان. جائی بانعمت است و مردمان او خوارجند و جنگی. (حدودالعالم)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
کنایه از دشمن قوی. (آنندراج). آنکه کینه اش قوی بود:
سردنفس بود سگ گرم کین
روبه از آن دوخت مگر پوستین.
نظامی.
شکایت کرد پیش هم نشینان
که بد باشد جفای گرم کینان.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ عَ)
نام شهری به دریابکر. و نسب بدان، راسعنی باشد. (یادداشت مؤلف). نام شهری به دیاربکر و نسبت بدان راسی باشد. (انساب سمعانی ص 243). رجوع به مراصدالاطلاع ص 184 و رأس عین و رأس العین شود. و در حومه اردبیل چشمه ای بنام سرعین موجود است که عوامش سرین خوانند
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
نام شاهزاده ای است از قبچاق:
به پور ارس خان سپردش عنان
قوی دست کردش به تیغ و سنان.
هاتفی (از شعوری)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سِکْ کی)
است. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تماس لرد. سیاستمدار انگلیسی، متولد در ادمبورگ. وی یکی از خطبای بزرگ عصر خویش بود. (1750-1823م.)
ابنزر. حکیم الهی از مردم اکس ّ و یکی از مؤسسین کنیسۀ مخالف عقاید رسمی اکس. (1680-1754م.)
ویلیام. او راست: تاریخ هندوستان در عصربابر و همایون که در سال 1854 میلادی تألیف شده است
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دهی از دهستان ده پیر، بخش حومه شهرستان خرم آباد، 22000 گزی شمال خرم آباد، 7000 گزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. دامنه. سردسیر. مالاریایی. سکنه 600 تن. لکی و لری و فارسی زبان. آب از چشمه سار. محصول آن غلات، تریاک، لبنیات، پشم. شغل زراعت، گله داری. صنایع دستی زنان چادربافی. راه مالرو دارد. معدن گچ و دبستان دارد. ساکنین از طایفۀسپه وند هستند. برای تعلیف احشام بمراتع الوار گرمسیری ییلاق قشلاق می کنند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارشکین
تصویر ارشکین
حسود، با غیرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از السکین
تصویر السکین
مرفق، آرنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کین
تصویر پر کین
پر حسد پر حقد
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که کینه ای سخت دارد دشمن قوی: سرد نفس بود سگ گرم کین رو به از آن دوخت مگر پوستین. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رکن، استون ها، دیوانیان دیوانمردان، جمع ارکان، جمع رکن ستونها. یا اراکین دولت. سران دولت
فرهنگ لغت هوشیار
وارونه، سرو ته
فرهنگ گویش مازندرانی
آرنج
فرهنگ گویش مازندرانی
بلند شدن، قیام کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
آوسن بین
فرهنگ گویش مازندرانی
باسن کلفت، کون کلفت
فرهنگ گویش مازندرانی
خاک انداز فلزی که برای هم زدن و جابه جایی آتش به کار رود، چوبی که تیغه ی پروانه را به سنگ آسیاب وصل کند
فرهنگ گویش مازندرانی